خبر ورود هدیه آسمانی
قصه از اینجا شروع شد که یه شبی از شبهای پاییزی مهرماه مامان خانمی بهمراه آقای پدر رفتیم دکتر تا چکاپ همیشگی رو انجام بدیم تا اینکه به طور خیلی خیلی اتفاقی و با علائمی که آقای پدر به خانم دکتر گفت بنده مجبور به انجام آزمایش شدم و ...
بله حدسها درست بود و ما با یه دریچه ای جدید از زندگی روبه رو شدیم و اون هم اضافه شدن یه هدیه از سمت خدای مهربون در زندگی ما بود .
هرگز اون لحظه ای رو که خبر وجود فرشته نازنینم رو شنیدم از یاد نمیبرم .... نمیدونی که مامانی چطوری شوکه شد و کفشهاشو وسط مطب دکتر در اورده بود !!!!!! ( هنوز خودمم نفهمیدم چرا اینکارو کردم !!!!)
بابایی و خانم دکتر هم همینطوری به من میخندیدند و از رفتار من تعجب کرده بودن
قیافه مامانی
آقای پدر :
خانم دکنر :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی