از مزیت های نوه بودن !!
ای بابا دوباره شنبه شد و اول هفته است . نمیدونم چرا شنبه ها اصلا حوصله موصله ندارم .تازه اول صبح هم هست ، کو تا شب بشه
در همین اوضاع و احول سیر میکردم که دیدیم یکی در زد ( ای خدا کی میشه من خودم در رو باز کنم )
مامانی درب رو که باز کرد دید بابا مصی با مامان سیمام هستن .وقتی اومدن داخل مامان سیمام دستش یه ساک بود که از توش هی لباسهای رنگو وا رنگ در می آورد
این شکلی :
نه یکی نه دو تا
نه سه تا و نه چهار تا !!!!!!!!!
منو این همه خوشبختی !!!!!!!!!!!!!!
منتظری بگم محاله ؟ فعلا که میبینی محال نیست
به لطف من مامانی هم از این فرصت بی نصیب نموند و بابا مصی طی یک حرکت انتحاری وارد عمل شده و مامانی رو ذوق مرگ میکنه
آخ که همه خانمها عاشق این چیزهان ( خودتون بهتر میدونین دیگه )
قیافه بابایی بعد از دیدن این لاکها دیدن داره
بابایی : ( یعنی میخوای این لاکها رو بزنی حتما میخوای بیرون هم بری ؟)
مامانی : ( دست شما درد نکنه چرا زحمت کشیدین )
نی نی : ( اینا رو میشه خورد )
البته قائله به همین جا ختم نمیشه و من با چند تا لبخند کج از مامان سیما و بابا مصی تشکر میکنم البته با زبان خودم .
تازه هم یاد گرفتم وقتی عمه ام رو میبینم از ته دل ذوق میکنم و از خودم صدا در میارم عمه ام هم که انگار دنیا رو بهش دادن همه زندگیشو ول میکنه و دربست در اختیار من میمونه اما من با خودم فکر میکنم که کی میشه من برم مدرسه اونوقت عمه شبنمم بیاد دنبالم من قیافه بگیرم واسه دوستام و جلوی اونا پز عمه ام رو بدم آخه عمه ام ( به چشم خواهری ) خیلی خوشگل و خوشتیپه