دو سالگی
آرشان عزیزم
این روزها خیلی درگیر و مشغول هستم . آخه حدود یکسالی میشه که دارم توی خونه کار میکنم . شغلم رو بسیار دوست دارم . البته بهتره بجای شغل بهش بگم شوق
طراحی و ساخت زیورالات دست ساز انجام میدم !!!
به لطف حق تعالی توی این یکسال هم کارم بد نبوده و تونستم در فضاهای مجازی یه جایگاه کوچیک برای خودم درست کنم ... البته نباید حمایت پدرت رو نادیده بگیرم و اینکه این جایگاه رو مدیون حمایت های اون هستم.
تو هم روز به روز داری بزرگ و بزرگتر می شی و احساس مسئولیت مادرانه من در قبالت بیشتر و بیشتر می شه ...
بگذریم
ماشااله خیلی شیرین شدی و یه کمی زبون باز کردی
دیشب رفته بودی سراغ گلدون مامان سیما (به قول تو هیما) که توی دستت بگیریش و بازی کنی وقتی مامانی بهت گفت بزارش سر جاش تو در جوابش با یه لحنه کاملا بامزه ایی گقتی خوبی !!!!
به هلکوپتر میگی اوتر به هواپیما میگی هیلما
به آرش میگی آدی
به مامان سیما میگی هیما
به مهرشاد میگی مه
به بابا مصطفی میگی بابا مو !!!!
به حسین میگی اودین
به نمگ میگی پودر!
یکی دیگه از اعجایبت اینکه با پارک میگی آبادو !!!!!!!!!!!!! بماند که چند ماه طول کشید تا لاخره توسط بابایی رمزگشایی شد و منظورت رو متوجه شدیم .
تازه راهش رو هم بلدی و اتفاقا خودت آدرس می دی که از این اینور یا اونور!!!
وقتی یه خوراکی یا تنقلات (بجز غذا) میخوایی قیافه ات خیلی بامزه میشه
جذبه میگیری !!!!!
گاهی وقتها هم قاییم میشه و از این کارها می کنی
بعضی وقتها تلفن رو می یاری میدی به من مگی الو ... ازت سوال میکنم الو با کی ؟اسم اون شخص رو میگی مثلا میگی مو یا اودین
وقتش شماره رو میگیرم شروع میکنی به حرف زدن
میگی : اودین بیا خونه یا بیا ددر
بعدش میری کفشهات رو پات میکنی و پشت در منتظر می مونی تا بیان
انگاری که همون لحظه پشت در هستن
مسواک شخصی میخوایی خیلی هم بامزه این کارو انجام میدی
خلاصه کلی برای خودت شخصیت داری و اگر با صدای بلند باهات صحبت کنم قهر میکنی میری توی اتاقت
خیلی برام جالبه که با دوسال و رو ماه سنیت غرورررررررررررررررررررررر مردونه ایی داری !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تازه استقلال هم پیدا کردی
وقتی داری توی اتاقت بازی میکنی و من می یام تو بهم میگی مامانی بــــــــــــــــــــــــــــــــــرو
وایییییییییییییییییییی خیلی دوستت دارم
وقتی این جمله رو بهت میگم تو هم می گی دوست ( یعنی دوستت دارم)