هشت ماهگی گل مامانی
پسر قشنگ من عزیز دلم روز به روز که میگذره خدارو بخاطر وجود نازنینت بی نهایت یاد میکنم . هر روز شیرین تر از دیروزت هستی و با بودنت حس زیبای مادری رو در وجودم لبریز کردی.
نازنین پسرم هر روز بر دامنه کارهات اضافه و اضافه تر میشه و من به مادر بودنم می بالم . توی این ماه نشستن رو یاد گرفتی و لذت اینکار برایت اینقدر زیاده که حتی نصفه شب هم از خواب بیدار میشی میشینی. قلب کوچیک من طاقت این همه شیرین بودنت رو نداره و شروع میکنم به گاز زدن از وجودت !
توی این ماه درگیر خرید عید کردنت هستیم و با ذوق همش برات لباس میخریم.
یکی میخواد جلوی بابات رو بگیره با این همه سخت گیر بودنش و وسواس در انتخاب لباس برای تو !!!!!!
خدا میدونه برای دامادیت میخواد چیکار کنه ؟ ای بابا روزگار یعنی اون موقع تو میذاری ما ...............
دیروز داشتم به مامان پورانت میگفتم یعنی میشه من نوه ام رو ببینم ؟ یعنی عمر من قد این حرفها رو میده ؟ یادم باشه بشینم یه پست برای نوه ام بنویسم.