یک ویروس بد احوال !!!!
یک هفته ای هست که گل پسرما مریض شده . یک مریضی که معلوم نیست چیست !؟؟؟؟ دکترها اسمش رو گذاشتن ویروس !!!!!!!!!!!!!
این ویروس لعنتی هفت روزیست که در بدن آرشان ما جای خوش کرده و سراسر روزها و شبها را در تبی داغ سر میکند .
هفته ای پر از سختی برای آرشان و از همه سخت تر برای مــــــادر . همان کس که حاضر است تمام سختی و دردها برای او باشد تا جگر گوشه اش. همان کس که لحظه به لحظه مریضی فرزندش برای او همانند برزخی میان این دنیا و جهانی دیگر است . گویی از حال خویش بی خبر است و سالهاست که از عمر شیرین خویش برای فرزندش گذشته است. لحظه های سخت زیاد است اما سخت ترین لحظه برای مادر وقتی است که فرزندش را در حال زار میبیند و توانی انجام کاری برای او ندارد .
اگر مادر باشی خوب میدانی از کدام لحظه میگویم .
لحظه ای میرسد که حاضر هستی از عمرت بکاهند و به عمر او بیافزایند و یا تمام دردهایش برای او باشد و فرزندش راحت بیاساید .شاید این لحظه را همگی مان گذارنده ایم و چه دیر و سخت میگذر این لحظه ....
تنها خبر خوش این روزها این است که تب آرشان کم شده و من بی صبرانه منتظرم و در خلوت خودم به یاد مادرانی هستم که دردهایی سنگین تر از من دارند . آری مادرانی که فرزندانی بهشتی دارند، همانان که خداوند از صبر بی پایان ایوب به آنها عطا کرده است .
آرشان جان تا این لحظه ، 8 ماه و 12 روز و 18 ساعت و 54 دقیقه و 30 ثانیه سن دارد .